محل تبلیغات شما



سلام . اگه دارین این متنو میخونین بهتون پیشنهاد میکنم که این صفحه رو ببندید و ادامه ندید . چون خب کلام به کلام و متن به متن این وبلاگ نا امیده 

من نا امید نیستم . فقط وقتایی که خاکستری میشم قلمم ت میخوره .

دوست داری بدونی چه شکلیم؟


سلام . من بدجور مریض شدم.

امروز حس کردم که ابدی نیستم 

از نزدیک حسش کردم انگار داشتم لمسش میکردم یه چیزی شبیه این دیالوگ بود که مادرم بهم گفت سال بعد انجام میدی و من حس اینو داشتم که چه تضمینی واسه بودنم تو سال بعد هست . پس باید چیکار کنیم؟ صبر؟ 

اهان راستی سرما خوردم


سلام . من خاستم یکم باهات حرف بزنم . خب خاستم بگم که چیز هایی هست که تو نمیدونی

داره هیز اند هیز فرند میخونه اهنگ قول بدش که الان عوضش میکنم 

خب باید بگم که الان چشمم خورد به یه کلمه که عشق واقعی بود 

باید بگم که . من عشق واقعی ندارم . 

ینی الان ندارم و فکر میکنم تا ابد نخواهم داشت . 

من توانایی عشق ورزیدن دارم به طور کامل . اینکه نگران باشم و خب دوسش داشته باشم ولی کسی توانایی عشق ورزیدن به منو نداشت . یا من حداقل اینجوری فکر میکنم . نمیدونم دلیلش مشکی پوشیدنمه یا بلند بلند خندیدنم . ممکنه سوتی عامم که میون حرفام میپرونم یا حتا خب نمیدونم هزارو یک دلیل دیگه . ولی خب هیچ کس نداشت . امتحان کردم . دو نفرو امتحان کردم . از دور عاشقم بودن ولی وقتی که نزدیک خودم کردمشون،چیشد؟رفتن . پشیمون شدن . از الان دیگه نمیخام امتحان کنم . دیگه نمیخام عشق بورزم . میتونم به خودم عشق بورزم ولی خب نمیتونم خودمو دوست داشته باشم .

لنتی.خودم خودمو دوست ندارم .انتظار و توقع بیجایی که دارم برای چی هستش . 

امروز یه چیز جدیدو امتحان کردم و خب الان باید بگم که کلی بهم خوش گذشت . شاید از دور فاک داپ بوده باشه و ابروی خودمو برده باشم ولی واسم مهم نیست که اون احمق چی میگفت . امروز انقد بهش نگا نکردم که نفمیدم کلاه سرش گذاشته بود یا نه ولی معصومه میگفت دستاش لرزید وقتی که رفتم کنارش من اینطور فکر نمیکنم . چون دوسم نداره .

خب پس واسه چی داری زندگی میکنی؟

نمیدونم خب همه چی که عشق واقعی نیست.

چرا عقیدت تغییر کرده ؟ ینی قبلنا میگفتی وجود نداره؟

حسش کردم دیدم متونه باشه اگه دو نفرشونم بخاد . 

الان میخوای چیکار کنی؟

هیچکار ‌. 

میخام بگم عاشق دوستامم . عاشق خانوادمم . و خب عاشق زندگی و شانسی که دارم . خیلیا هستن که از من خوششون میاد ولی خب اونی که باید بیاد نمیاد 

اینارو میگم که اگه اینارو میخونی فک نکنی ی عادم دوست نداشتنی ام که کسی دوسش نداره . و خب اینطور نیست من یه عالمه عادگ سراغ دارم که دلشون میخاد با من وقت بگذرونن . جوری که سه نفر این هفته باهام قهر کردن بخاطر اینکه نتونستم برم پیششون . 

 

پس چرا خودت خودتو دوست نداری؟

کیو دوست داری؟

بس کن باش؟ 

باش .


سلام .

اگه پستای قبلو خونده باشی خب به نا امیدی که تو تک تک سلولام بود آشنایی داری . 

و خب فک کنم دور نیست اون زندگیی که من میخوام 

ینی میخوام بهتون بگم . تو تاریک ترین لحظاتم نور هست 

یکمی هست . یکی هست.

و خب من فک میکنم که هیچ وقت لحظه های تاریک واسم پیش نیومده یا حداقل خودم اینجوری فکر میکنم 

من فاطمه ام و خب اینجا مینویسم 

باید بگم سیاه نه ولی شده خاکستری واسم پیش بیاد 

 و خب میدونم که باعث خاکستری عا خودم بودم . با اینکه قرمزم . 

ینی میخوام بهتون بگم که همیشه خوب بوده همه چیم و نمیدونم چرا باید اینجوری باشه . فک میکنم یکی دوسم داره یکی زیاد دوسم داره و خب الان همه چی اونقدرا خوب و عالی نیست ولی میدونم که میشد بدتر باشه . ولی همیشه مثل یه هشدار میمونه همه چی یه تلنگر . یه تذکر . 

دیروز موقعه برگشت عجله داشتم و خب خیلی عجله داشتم . و وقتی مهرشاد فک کنم گفتش که دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن هستش . خندیدم و بلند گفتم که نه هرگز نرسیدن بهتر از دیر رسیدنه خب چون مادرم عصبی میشد از دستم چون بهش دروغ گفته بودم . ماشینی که سوارش بودیم ضربه زد به یه ادمی که کنار خیابون وایساده بود و داشت بستنی آلسکا از اون قرمزا هستنا . از اونا میخورد . و خب با ماشین ما  برخورد کرد . من خیلی ترسیدم و بغض کردم چون حس بدی بود . افتضاح 

چون ترسیدم که بلند نشه . 

و وقتی دلارام گفت که بریم . ما دیرمون شد  من گفتم ینی چی بریم ؟کجا بریم؟ نگا کنیم ببینیم حالش خوبه . 

حالش خوب بود . 

ینی میخوام بگم . اونقدر ترسیدم که زندگیم حتا اهمیت نداشت . و خب از خودم متنفرم که حداقل به راننده نگفتم یواش تر بره . 

ینی میخوام بهتون بگم که هیچی نیست هسچ اتفاقی قرار نیست بیوفته ینی اینکه عجله نکنیم . زندگی مقصد نداره زندگی جاده اس ما باید از مسیر لذت ببریم . 

فقط میخوام از این به بعد . دوست داشته باشم زندگیو ینی میخوام مواظبش باشم . از این ب بعد دیگه نمیزارم کسی خرابش کنه . مرسی همین 


الان تو مرداد هستیم . فک میکنم ۲۹ مرداد .

یه کاری کردم . شاید برم سمنان دوست ندارم برم سمنان واقعا ترس برم داشته. 

ولی اگه رفتمم نمیترسم چون قراره برگردم . 

برمیگردم . 

درس میخونم و سال بعد بازم کنکور میدم . 

چیزی نیست من تواناییم بالا هستش. 

خدانگهدار. 


سلام . الان ساعت هفته قشنگ و من تقریبا دوازده یازده بود که این خوابو دیدم یادم رفت بیام بنویسم . شت باید برم جواب مهرانو بدم . یه لحظع.

اومدم . 

امیدوارم بعد ها که اینو هستن یادم باشه مهران کی بود چون خب ادم  خیلی دوست داشتیی هستش .

 امروز یه خوابی دیدم که مشابهشو قبلنم دیده بودم 

نمیدونم چجوری باید تعریف کنم . واقعا خواب خیلی بدی بود . بعدش که گفتم عوذ بالله من الشیطان رجیم پا شدم از خواب و اون چهرش عصبی بود و داشت میومد سمتم حمله کنه بهم 

ولی وقتی این جمله رو گفتم رفت 

و یهو کله بدنم آزاد شد

حس خیلی بدی بود . 

احساس کردم واقعا از من بدش میومد . 

 داشت سعی میکرد زندگیمو نابود کنه و نفرینم کرده بود .

شت واقعا یادم نیست 

یه سری صحنه فقط ازش یادمه 

اونجا که سعی داشت بیوفته پایین مرگشو بندازه تعصیرم 

یا اونجا که مجله رنگین کمان باش رنگین کمانی ی همچین چیزی بود اسمش 

برداشتم یاد خواب قبلیم افتادم 

کاشکی بتونم بهتون بگم چ حسی داشت واقن حس خوبی نبود 

فور گت ایت

 

دلم میخوا یه روز تو کافه کاف باشم هنذفری تو گوشمو حسامو بنویسم .

حسایی که اونجا بم میده واقن عجیبه .

چت شده باز عزیزم؟(((:

دوست داشتی ام براش؟

چی باعث میشه اینجوری فکر کنی؟

نگاهاش بهت یا حرفایی که بهت میزنه 

یا اون محبتاش؟ 

یا انقد خیال بافی ؟

بیخیال کارات شدی و بازم عذاب وجدان تو تک تک سلولاته((: 

نگین داره ازم دور میشه و این منو نگران میکنه((:

میدونم نگرانه ازم چون من با مصومه صمیمی تر شدم 

ولی اون همیشه واسم عزیزه

مصومه ام واسم عزیزه 

دلارامم واسم عزیزه

چجوری میتونی محبتو به طور مساوی تقسیم کنی ؟

من که دو تا بدن ندارم.

حرفمو که زدم اجرا شدو به متین کرم ریختم

خیلیییی خب کرم از اون بود

و دیشب باز حرف از اشتی زد

کاش بشناسه منو من اون نیستم واسش من اون the one ش نیستم . 

 

The one من کیه؟

کاشکی بیاد این دفه دیگه نمیزارم بره . 


به این پی بردم که اگه سراغ کسیو نگیرم سراغمو نمیگیره . 

شاید این جریان برای همه ی ادم ها اینطور باشه . برای شما اینطوره؟ 

قراره یه روز پلن دور شدنمو عملی کنم . 

یه روز که یه سرمایه دستم بیاد . یه خونه میخرم ‌ یه خونه ی خیلی ارزون تویه روستا تو رامسر یه چند تا بز سفید و همه رنگ ها و کتابامو میبرم ‌ . اونوقت دیگه مهم نیست که بزام درموردم چه فکری میکنن یا از دستم ناراحت میشن یا نه یا هرچی . میدونم که دوسم دارن . یا حداقل  ناراحتم نمیکنن. میدونم که نمیزارن برن . میدونم که هستن . 

اونجوری تنها باشم میتونم با یه درآمد کم زندگی خودمو بزارو بچرخونم . 

پس واقعا اهمیت ندارین 

واقعا ندارین.

میرم ‌ . درست تو یه روز برفی . برف نو . ارومه . سرده 


سلام . 

من فاطمه ام . و این تصمیم جدی من برای شروع ترک سیگار هستش . 

امضا.

سیگار روی دندونام . ریه هام و دمای بدنم تاثیر  میگذاره.

هوای ادم های  دیگ رو تنگ و آلوده

و کاغذ دورشم درخت

و ته سیگارم ماندگار

من نمیکشم .

دیگه نمی کشم .

نقطه


سلام .امروز محکم بغلم میکرد . امروز ۱۶ ابان روز تولد نسترن و امیر در کافه . بعد روز به شدت شلوغش منو رسوند خونه و از همیشه قشنگ تر بغلم میکرد . میخوام بگم من واقعا وقتی یکی دوسم داره نمیدونم باید چی بگم؟

شما میدونید؟ ینی فقط لبخند میزدم و خب سرم پایین بودو بوسیده میشدم. باید کاری کرد؟باید حرفی زد؟ بعد از رفتنش اینارو خونده و قلب درد سراغم می آید؟ به دنبال هر چه باشم به سرم می آید؟ به دنبال نبودش نباشم؟ 

اوست پناه و پشت من . به هم می آیم . کاش میشد ببینیمون.


سلام‌.

اینجا محبوب من است . در اینجا که ایستاده ام در کنار محبوب خود.

در هر کجای جهان که باشی محبوبیت را با خود برده و با من شریک میشی. 

الان نشستم رو صندلی آبیِ کافه و در اون طرف داری میخندی.

صدای خندت میاد و صدام میکنی و میگی بیام ناهار بخورم . 

برایم نگهدار.

میدانم که نگه میداری 

الهی قربونت برم  

رفتم . خدانگهدار 

دوشنبه .


سلام من اسمم فاطمه اس . الان که دارم براتون می نویسم  در دانشگاه شریعتی در تهران پشت سیستمی که با خودم اوردم دانشگاه نشستم.

امروز شنبس. اول هفت و خب من با اینکه اول هفته هستش به شدت ستم . بعد از کلاسم میخوام برم ختم. ختم مادر استادم محمد زاده. دل خوشی از استادم ندارم چون به شدت اهل و لمس به منظورهای جنسی هستش . ایو من تاحالا نگفتم به هیچ کس ولی به شما میگم 

چندباری به بهنه های مختل بدنمئ لمش بغل و حنتی بوسیدتم که من در تمام اینها پر از نفرت بودم چون که انسان متوجه میشه ولی نمیدونم چرا سکوت میکنه.

بگذریم در هر صورت من از کلاس ایشون فراری ا و دیگه نمیریم.

ی حتا اگرم مسیرم خورد سعی میکنم در هنگام تنهاییش نزدش نباشم . 

 

بگذریم واقعا.

حالم به  شدت گرفته شد . 

 

خدافظ


سلام من فاطمه ام و امروز میخوام انتخاب واحد بکنم میخوام بهتون بگم که همیشه کارا اونطوری که ما دوست داریم پیش نمیره. همیشه یا یه چیزاییو نمیدونیم یا مثلا بدونیمم عوض میشه دایما پس چه فایده داره دونست ما ؟ اگه چیزی عوض شد و اونجوری که خواستین نشد ادامه بدین عقب نشینی نکنید .

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها